مهرسام مرد می شود
سلام نفس مامان
مهرسام جون درست 41 روزت بود بامشورت دکترت بردمیت که دومین قدم برای مسلمان بودنت را برداریم.
دایی هادی صبح روز هفتم اذر ماه اومد دنبالمون با مادرجونا رفتیم مطب دکتر دهقان برای ختنه به روش جراحی .ساعت یک بعاز ظهر تا دو کارت طول کشید موقعه جراحی فقط مادر جون جونی دکتر و منشی داخل اتاق بودند. من و مادر جون و ابولفضل(پسر خاله من) که نه سالشه پشت در بودیم آمپول بی حسی که دکتر زد خیلی جیغ زدی و گریه کردی که من خیلی ناراحت شدم گریه کردم بی تابی بخاطرت که ابوالفضل و مادرجونم به گریه افتاده بودند از گریه های تو برات دعا کردیم.
نزدیکای غروب ذبود که خواستیم بیایم خونه که حال مادرجون جونی یکدفعه بد شد و کلیه هاش درد گرفت.
که البته همون شب بیمارستان اورژانسی بستری شد. که خیلی براش دعا کردیم.
خدارا شکر اصلا اذیتم نکردی و مثل یک مرد قوی بودی این درد را تحمل کردی من شماهم چند روزی خونه مادرجون ناهید بودیم ازت نگهداری میکرد خدا راشکر بخیهات تا 7 روز خوب شد خیلی ازت مراقبت کردیم تا خدانکرده عفونت نکنی. مادر جونی جونی را هم بهش سر میزدیم حدود یک هفته بود که طول کشید تا حالش بهتر شد و سنگ کلیه را سنگ شکن کرد.
انشالله خدا سایه مادرجونا و آقاجونا رابسلامتی بالای سرمون نگهداره آمین
اینم یک عکس تو ده روزی که ختنه کردی