اولین سررررررررررررررررررماخوردگی
یامَن اِسمُهُ دَوا وَ ذِکرُهُ شَفاء.
مهرسام کوچولوی ما تا شش ماهگی تمام حتی یکبار هم چه در اولین پاییزو زمستان زندگیش سرما نخورد و مریض نشد و من بابایی همش مراقبش بودیم و توصیه های دکتر و مادرجونا را انجام میدادیم تا اینکه................................
پسر ناز ما از دومین روز اردیبهشت از مامانی ویروس سرماخوردگی فصلی بهش منتقل شد و حسابی سرما خورد و و هر دوی ما از اول اردیبهشت تا 24 اردیبهشت مریض بودیم و هستیم تو این فاصله هر دو ی ما دو بار ویزیت دکتر شدیم و مامانی حتی دو بار سرم زدالانم بابای سرما خورده.
واقعا خیلی سخت بود برای ما دیدن سرماخوردگی پسری و صداهای سرفه اش و دیدن مژه های ناز پسری که در دوره دوم سرماخوردگیش از خواب که بیدار میشد بهم میچسبید و نمیتونست چشماش را باز کنه جیغ میزد.
و واقعا مادرجون زهرا خیلی زحمت کشید برای پسری در دوره سرماخوردگی هر دوبار را باهم بردیمت دکتر و نگرانت بود و سری دوم که من حالم بد شد و بابایی نبود مرا رسوند بیمارستان و سریع بهم سرم زدند .
خدایا همه بیمارهای دنیا را شفا بده همه نی نی کوچولو ها که حتی سرما خوردن خیلی سخته مریضی و دیدن یه نی نی که نمی تونه بگه کجام درد میکنه. برام خیلی سخت گذشت که سرما خوردگیش خوب بشه . خدایا شکرت
مادرجون گلم مرسی از محبتت
مهرسام و پنیه درمانی در اولین سرماخوردگی به روش مادرجون ها
مهرسام : یعنی مامان پنبه درمانی زود جواب میده حالم خوب میشه شیطونی کنم.
مهرسام : پهلوون پنبه بوم بالا بوم بال پهلوون پنیه هی
مهرسام : فکر کنم زیاد میل کار کردم تنم عرق داشته سرما خوردم هههههههههههه