زمینی شدن پسرم
سلام پسر نازم عزیز دلم
قرار بود دو آبان به دنیا بیایی ولی با اسرار من به خانم دکتر و شرایط سختم که حساسیت پوستی این اواخر بارداری گرفتم و بدنم پر از دونه های گرمی و قرمز رنگ شده بود و بشدت خارش داشتن نامه بستری را برای ٢٥ مهر داد و من ساعت ٥ صبح با دوتا مادرجونا و بابایی رفتیم بیمارستان زهرای مرضیه که بستری بشم بعد معاینه فرستادند که دو روز ورزش کنم خلاصه حسابی ورزش و پیاده روی کردم همرا مادرجونا و بابایی و دوباره ٢٧ مهر رفتیم بیمارستان تا ببین چی میشه از ساعت ٨ بستری شدم به اسرار خودم چون هنوز وقت داشتی که به دنیا بیایی.
پست در زایشگاه دو تا مادر جونا و بابایی و عمو ها بودند دایی زندایی را که بیمارستان نگهبان را نداد
پسرم گل که شما باشین ساعت 17:15 به این دنیای آدم بزرگا اومدی و از فرشته های آسمانی جدا شدی و اومدی تو بغل مامانی و زمینی شدی. انشالله همیشه در پناه حق تعالی باشی.
دوستت دارم نفس مامانی فدات شم
پسرم بغل مادر جون (مادر بابایی)