آغاز شیطنت های فسقلی
فسقلی مامان چند روز خیلی بازیگوش و بلاشدی در حدی که باید همه ی حواسمون بهت باشه و یک لحظه ازت غافل نشیم.سریع تر از قبلا غلت میخوری رو شکمت .و دستت که قبلا گیر میکرد را الان یاد گرفتی که از زیر بدنت کوچولو بیرون میکشی.کلی ذوق میکنی و اواز میخونی از اینکه خودت تونستی بغلطی و بعدشم خسته میشی و خودت برمیگردی رو کمر میخوابی . چند روز پیش دقیقا 15 اسفندبود بابا گذاشتت رو تخت و نا اومد کامپیوتر را روشن کنه با سه حرکت غلتیدن که دو تا را روتخت بود سومیشم پایین تخت.که باصورت افتادی پایین و حسابی جیغ زدی و گریه کردی من و بابا ترسیدیم.باز خدا راشکر سریع آروم شدی. بعد دوباره زدی زیر خنده و آواز خونی.خدا راشکر آسیب ندیدی . ...
نویسنده :
نفس
10:35