نیم سالگیت مبارررررررررررک
بنام خالق یکتا
درود بر تک ستاره قلب ما مهرسام جان
عزیزدلم نیم سالگیت مبارک آرزومندم 120 ساله بشی و عمری با عزت و بزرگی داشته باشی و در هر کجا خالق یکتا و بخشنده حافظ و نگهدارت باشد. آمین
27 فروردین با مادر جون ناهید رفتم خانه بهداشت برای مراقبت و واکسن که دکتر از روند وزن و قدت زیاد راضی نبود و توصیه های کرد و گفت علتش میتونه رفلاکس باشه.و خلاصه موقعه واکسن مثل همیشه مادرجون زحمتش را کشید و بردت داخل بمیرم خیلی جیغ زدی و گریه کردی و بعد اومدی بیرون با دستات به شانه مادرجون میزدی ددددد میگفتی آخه مدتیه بعضی از کلمات را ازم یاد گرفتی و میگس ماشالله باهوشی من که این واژه ها را برات بکار بردم یاد گرفتی و تکرار میکنی.
مادرجون ظهر بعد از واکسنت رفت و این سری من تنهایی ازت مراقبت کردم.و این سه نوبت واکسن که داشتی مادر جون ناهید همش کنارمون بود و کمک مون میکرد. خدایا بهش سلامتی بده و سایه اش همیشه باشه آمین. واقعا این نوبت که پیشم تا 24 ساعت نمون خیلی سخت بود برام چندین بار تب کردی و خیلی پای چپت بشدت درد داشت دوست داشتی غلت بزنی و یا زمانی که میخوام پوشکت را عوض کنم شصت پاهات را بخوری که نمیتونستی و غر غر میکرد و بابایی و منم بخاطر حادثه بدی که برای بابای فرزین کوچولو اتفاق افتاده بود خیلی ناراحت بودیم و واقعا لحظه های بدی را داشتیم.خدا رحمتش کنه روحش شاد باشه و خدای مهربون حافظ فرزین و مادرش باشه. و خداوند هیچ بچه ای را یتیم نکنه .آمین
لغات مهرسام که جدیدا و برای اولین از مامانی یاد گرفته**************
مثلا ددددد یعنی بغلت کنم و بریم بیرون دد *اده یعنی بده همش وقتی میخوای چیزی ازمون بگیری یا برداری* ب ب یعنی به به خوراکی و غذا کمکی * آ آ آ یعنی آب وقتی فنجونت را نزدیکت میارم آب بخوری * اه اه اه وقتی میزنم به پوشکت میگم تو هم با من تکرار میکنی*
اینجا مهرسام دو روز قبل از پایان شش ماهگی خونه مادر جون
اینجاهم4 روز بعد از واکسن
اینجاهم خونه مادر جون زهرا رفتیم که با کلکسیون انگشتر های ارباب عکس گرفتی
عمو ارباب تو دو ماهگی عکسای خیلی جالبی ازت گرفت با انگشتراش ولی به هیچ وجه یکی شم بهمون نمیده میخواد تک باشه مال خودش فقط باشه ولی انصافا بزرگ شدی ازش بگیر بامزه و قشنگه عکسات.