خاطرات اسفند زیبای 92
خداوندا سپاسگذارم در این سال 92 به ما بهترین و زیباترین نعمتت را ارزانی داشتی و زندگی ما را دوچندان زیبایی بخشیدی .
خب حالا خلاصه ی خاطرات پایانی اسفند 92
20 اسفند برای اولین بار من وبابای تونستیم پسری را حمام ببریم قبلا زحتش را مادرجونا میکشیدند
22 اسفند آغاز نم نمک خانه تکانی که پسری کم اذیتم کرد و هرجا بخارشو میکشیدم مهرسام با روروئکش دنبالم میومد و با تعجب نگاه میکرد و یه سری سر و صدا میکرد که نیفهمیدم چی میگه راجع به بخارشو. شباهم که کلا تا 2 نیمه شب بیدار بود گاهی 3 .و چند باری هم تو رورئکش خواب خرگوشی میرفت
27 اسفند پسرم 5 ماهگی را تمام کرد و به دوره زیبایی 6 ماهگی پا نهاد. در این روز زودتر هفت سین را چیدم.
28 ام رفتیم خونه مادر جون و بعد رفتیم بیرون خرید که به مغازه طلافروشی رفتیم مهرسام توی مغازه با دیدن طلا و جواهرات چنان جیغ بنفشی از سر ذوق کشید که همه مشتریان با خنده برگشت بهش نگاه کردند .چندتایی ماشالله گفتن.
خوب اینم عکسای مهرسام گل عشق مامان و بابا
مهرسام: آفرین مامان دیدی گفتم نترس من پسر خوبیم
مهرسام : کار من تبلیغ فیروز نیست صرفا جهت حفظ آبروست
خب اینم هفت سین ما به مناسبت 5ماهگی زودتر آماده اش کردیم
انشالله سال 93 سالی خوب با برکت وشاد سلامتی برای همه ی ایرانیان عزیز باشه . و هرکس هرآرزویی داره بهش برسه آمین
حالا بریم عکسای 28 ام و پسری که آماده است بره خونه مادر جون
خب حالا نوبت عکس لباسای عید فسقلی که قرار بود ایام عید بپوشه بابایی براش یه دست لباس ناز (بادی و شلوار) زرد بخاطر سپاهان برای پسری عیدی خرید و حساب براش باز کرد.
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست
خدایا شکرت
مرا آن ده که آن به